جدول جو
جدول جو

معنی جرت بردن - جستجوی لغت در جدول جو

جرت بردن
گیر افتادن، لو رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیرت بردن
تصویر غیرت بردن
غیرت آوردن، ناموس پرستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفت کردن
تصویر جفت کردن
دو چیز را با هم برابر ساختن مانند هم کردن، به هم پیوند دادن، دو حیوان نر و ماده را کنار هم قرار دادن برای جفت گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
پیش بردن، جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جان بردن
تصویر جان بردن
کنایه از زنده ماندن، نجات یافتن، از مهلکه گریختن، از خطر رهایی یافتن، برای مثال هیچ شادی مکن که دشمن مرد / تو هم از موت جان نخواهی برد (سعدی - لغت نامه - جان بردن)، از مهلکه نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
پایین بردن، به پایین بردن، بلعیدن، غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ کَ دَ)
خوابی سبک بردن کسی را. آثار خستگی و خواب نمودار شدن کسی را، مجازاً، بمعنی غافل ماندن و غفلت کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
حواس کسی را مختلط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مات بردن
تصویر مات بردن
مات بردن کسی را. حیران شدن سرگردان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذت بردن
تصویر لذت بردن
مزه یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
بزیر بردن به پایین بردن، جای دادن، غوطه دادن بلعیدن یا فرو بردن پنجه در چیزی. اعمال زور و قدرت کردن، نفوذ یافتن، یا فرو بردن خشم (غیظ) کظم غیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
پیش بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجلت بردن
تصویر خجلت بردن
چکسیدن خویستن هم آوای خویشتن شرمساری بردن خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجرت کردن
تصویر هجرت کردن
مهاجرت و کوچ کردن، ارتحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرت بردن
تصویر حسرت بردن
دریغ آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرم کردن
تصویر جرم کردن
گناه و تقصیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جری کردن
تصویر جری کردن
گستاخ ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
نی گفتن نپذیرفتن رد کردن (شهادت)، یا جرح کردن شاهد. رد کردن گواهی شاهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفت بودن
تصویر جفت بودن
پیوسته شدن و مانند هم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
زوج قرار دادن، چیزی را با چیزی دیگر برابر کردن، جفتگیری کردن بارور کردن چارپایان ماده را بوسیله چارپایان نر لقاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان بردن
تصویر جان بردن
زندگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست بردن
تصویر دست بردن
تصرف و دخالت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارث بردن
تصویر ارث بردن
وارث شدن میراث بردن ارث کسی را صاحب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجر بردن
تصویر اجر بردن
پاداش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرت کردن
تصویر هرت کردن
کشیدن آش یاغذای مایع دیگر ازکاسه یاقاشق بدهان باصدای اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
((پَ کَ دَ))
دور انداختن، فکر کسی را منحرف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جان بردن
تصویر جان بردن
((بُ دَ))
سالم ماندن، زنده ماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست بردن
تصویر دست بردن
((~. بُ دَ))
چیره شدن بر حریف، گرو بردن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
((~. بُ دَ))
به پایین بردن، بلعیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو بردن
تصویر فرو بردن
بلعیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترا بردن
تصویر ترا بردن
منتقل ساختن
فرهنگ واژه فارسی سره
پاره شدن پارچه و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی